پس کی می دمد این صبح آرزو

سلام عزیزم

خسته شدم از این همه سلام بی جواب

نی نی جونم پس کی می خوای بیای

تا کی باید با چشمهای خیس از اشک بیام و اینجا برات بنویسم

دیگه با کوچکترین نگاهی ،حرفی دعایی میشکنم خیس از دلتنگی میشم

این روزها خبر باردار شدن دوستان  و آشنایان را زیاد شنیدیم

دیروز هم آخرین زوج فامیل نی نی دار شدن

فقط موندیم ما

پرهام چیزی نمیگه ولی می فهمم که عصبی شده و با خبر بارداری این و اون بهم میریزه که چرا اااااااااااااا

و این چرای بی جواب

دیروز و امروز به اندازه تمام روزهایی که نبودی گریستم

پس کی میای

نگرانی های من به مادرم هم داره منتقل میشه هرچند که من چیزی نمیگم اما مادره دیگه می فهمه

خدایا به بزرگیت قسم مواظب همه چی باش

راضیم به رضای تو

دوست دارم خدا جون


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد