منتظر

نشسته ام روبروی این صفحه سپید و گذشته ام را مرور میکنم گذشته ای که اوایلش بهتر از این اواخرش بود

گذشته ای که دلی صاف داشتم پاک و ب یریا

سرگرم کارهای خود و همراه با خدا

اما حالا انگار از اون روزا خیلی فاصله گرفتم دیگه تک نیستم دیگه اونی نیستم که همه جا صحبت از خانومی و خوبیه من بود

اما حالا چی غرق شدم در خودم در خواسته هام

زندگیم فقط شده بود بچه و انگار تا اون بچه نمیامد زندگی من کوچکترین تکونی نمی خورد

سالها گذشت و من هنوز اینجایم

هنوز اینحا منتظرم تا یک روز بیاید و تمام این انتظارها سرآید و زندگی از نو آغاز شود

ولی معلوم نیست که آیا بعد از آن همه چی درست میشود؟ خوب میشود؟

من خوب میشوم ؟

همان پرستوی قدیمی میشوم؟

خشته شدم بس که در تنهایی و گرفتاری و روزمرگی ماندم

نه دیگر بس است

باید هر چه زودتر از این نقطه حرکت کنم

تموم این سالها تموم هدفها و کارهایم را موکول کردم به بعد از بچه دار شدن

روزها و ماهها و سالها میگذرد ومن هنوز منتظر اما تاکی

دیگه نمیخوام تو این نقطه از زندگیم بمونم فقط نمیدونم چطوری

خدا جون مثل همیشه هوامو داشته باش

مثل همیشه با من باش


نظرات 1 + ارسال نظر
مژگان چهارشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:26 ب.ظ http://www.banoye-ordibehesht.blogsky.com/

سلام پرستو
اسمتو خیلی دوست دارم.
چه پست خوب و تاثیرگذاری
برات آرزو سلامتی میکنم
سالی همراه عشق و موفقیت
و یه خونه گرم و قشنگ حتی بدون وجود یه موجود سوم که اگه بخواین میتونین زندگیتونو قشنگ بسازین
مواظب خودت باش پرستو
مواظب زندگیت باش

بیا و از بهار و زندگی و عشق بنویس ، از یه رویش و جوونه زدن
بیا پرستو مهاجر که فصل کوچ توست

سلام عزیزم ممنون که سر میزنی خیلی خوشحالم میکنی
حرفات خیلی قشنگه و آرومم میکنه ایشالله خوشبخت باشی همیشه و به همه آرزوهای قشنگت برشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد