دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها


گاه دلتنگ می شوم
دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها،
گوشه ای می نشینم و
حسرت ها را می شمارم و
باختن ها را...
و صدای شکستنها را...
و وجدانم را محاکمه می کنم؛
من کدامین قلب را شکستم و
کدامین امید را نا امید کردم و
کدامین، احساس را له کردم و
کدامین، خواهش را نشنیدم و
و به کدام دلتنگی خندیدم،
که این چنین دلتنگم...

تو رو کم دارم

این ماه خیلی منتظرت بودم

یه حسی بهم میگفت مه تو برگشتی

اصلا نمیتونستم به نبودنت فکر کنم

فکر اینکه اگه نیومده باشی  داغونم میکرد

اما امروز فهمیدم که بازم نیومدی

من هنوز زندم

خدایا شکرت که منی که همیشه به عجول و کم تحمل بودن معروف بودم تو این راه صبور کردی

نمی خوام گریه کنم اشکام خودشون میان

من تو رو کم دارمممم

برگرددددددددد

دیگه بسمههه

خدایا ببخش منو من بنده بدی بودم من بنده بدی هستم ولی منو ببخش

کی این انتظار تموم میشه

انگار یه بار سنگین رو دوشمه کاش زودتر این بار از دوشم برداشته میشد

پرهام میگه من دیگه نیستم اگه اون همراهم بود راحتتر اینروزای انتظارو سپری میکردم

خدا جون این ماه دیگه ماه آخر انتظارم باشه خدا جون فرشتمو بهم برگردون

یک سال گذشت

یک سال گذشت از روز تلخ از دست دادن تو

یک سال گذشت و تو هنوز برنگشتی

کی قصد آمدن داری فرشته کوچک من

یک سال گذشت

از نداشتنت نبودنت نیامدنت

فرشته کوچک من تو وجودم بود و قلب کوچولوش دیگه نزد و من هیچ کاری نتونستم براش کنم

دیشب به اندازه تمام نداشتنهایت گریستم خاطره شب تلخ از دست دادن تو

بعد بیمارستان رفتم خونه مامانی

اونا نمیزاشتند گریه کنم

میرفتم دسشویی اونجا تا دلم می خواست گریه میکردم

7سال از زندگی مشترک من و بابا گذشت تو قصد اومدن نداری

چشمای منتظر من و بابا به راهته زودتر بیا

بیا و این دفعه همیشه بمون کوچولوی دوست داشتنی من

این چند وقت

امروز می خوام از اتفاقاتی که این چند وقت افتاد بنویسم

27آبان بود که خواب دیدم که بی بی چک گذاشتم و دوخطه شده از خواب پریدم رفتم دستشویی بی بی چک گذاشتم بعد نماز خوندم رفتم نگاش کردم دیدم دوتا خط افتاده البته خیلی محو بود

قلبم داشت میومد بیرون

به همسری گفتم اونم گفت که آره منم دوتا خط میبینم

سریع رفتم آزمایشگاه گفت جواب یک ساعت دیگه حاضر میشه

اون یک ساعت به اندازه یک سال گذشت ثانیه به ثانیه اون یک ساغت را التماس کردم امام رضا رو به جوادش قسم دادم و بعد یک ساعت با ترس و دلهره رفتم جواب رو گرفتم خانومه گفت سقط داشتی؟

گفتم نه مثبته؟

گفت نه

دنیا رو سرم خراب شد جواب بتای من 10 بود و زیر 20منفی

رفتم به دکترم نشون دادم گفت یک هفته دیگه آزمایش رو تکرار کن

چند روز گشت و دوباره رفتم آزمایش دادم دیگه رمقی برام نمونده بود

برگه رو گرفتم و نگاه کردم بتا1081 و مثبت انگار دنیا رو بهم داده بودن به همسری اس دادم

سلام بابا جون منم نی نی جون ببخشید اگه دیر اومدم اما بالاخره اومدم کمتر از 9ماهه دیگه میتونی منو بغل کنی

همسری زنگ زد کلی خوشحال شد و من همش قربون صدقه نی نیه کوچولومون میرفتم

رفتم مطب دکترم واسم سونو نوشت و 20آذر وقت سونوگرافی داشتم

شبی که فرداش می خواستم برم سونوگرافی اصلا خوابم نبرد

اون روز اینقدر استرس داشتم که حتی نتونستم غذا بخورم 

ساعت سه و نیم بود که رفتم سونوگرافی دل تو دلم نبود پر از استرس بودم قلبم داشت میومد تو دهنم

بالاخره نوبتم شد

رفتم داخل دکتر گفت هفته چندی؟

گفتم 8

گفت ولی این کمتر نشون میده دنیارو سرم خراب شد گفتم حتما رشدش متوقف شده

گفتم قلبش میزنه

گفت آره میزنه

بدون شک میتونم بگم که یکی از بهترین لحظه های زندگیم بود

گفتم می خوام صداشو بشنوم گفت خیلی کوچولوه فعلا نمیشه ان شاءلله دفعه بعدی

قد نینیمون دو میلیمتر بود و من تا خونه قربون قد دو میلیمتریش میرفتم

روزهای خیلی خوبی بودم با اومدن نینیم تموم تلخی سالهای انتظار رو از یاد برده بودمو لحظه شماری میکردم تا زودتر 5 مرداد بشه و نینیمون بیاد خونمون

این شعرو واسه نینیمون می خوندم

فرشته اومدی از دور چطوره حال و احوالت

یکم تن خسته ی راهی غباره رو پرو بالت

فرشته اومدی از دور ببین از شوق تابیدم

میدونستم میای حالا تورو من خواب میدیدم

چه خوبه اومدی پیشم تو هستی این یه تسکینه

چه قد آرامشت خوبه چه قد حرفات شیرینه



30آذر بود که لکه بینی داشتم رفتم دکتر واسم سونو نوشت دوباره اضطراب و ترس از دست دادن تو

ترس از دست دادن فرشته کوچولویی که زندگیم رو زیرو رو کرده بود

تو مطب اتینقدر استرس داشتم که صندلی هم با من میلرزید

نوبتم شد رفتم داخل

دکتر گفت آب دور بچت کمه

قلبشم ......نمیزنه

خداااااای من چه روزای سختی بود

ضجه میزدم ناله میکردم دکتر و منشیهاش هم با چشمانی پر از اشک نگام میکردن

نمیدونستم چیکار کنم

یکی از تلخترین روزهای زندگیم بود

به اندازه تموم سالهایی که منتظرش بودم گریه کردم

رفتم بیمارستان بس که بلند بلند گریه کرده بودم صدام درنمیومد

دکترم گفت برو یه جای دیگه سونوگرافیتو تکرار کن

یه سوی امیدی تو دلم پیدا شد

همش با نینیم حرف میزدم التماس خدا میکردم اونو بهم برگردونه آخه چرا تو دنیای به اون بزرگی جایی برای اون نبود

رفتم سونوگرافیه دیگه اما اونم گفت که فرشته کوچولوی من پرزده و رفته


فرشته آسمون انگار خلاصه ست تو دو تا بالت

تو میگی آخرش یک شب میان از ماه دنبالت

میان میری نمیمونی تو مال آسمونایی

زمین جای قشنگی نیست برای تو که زیبایی

تو میری آره میدونم نمیگم که بمون پیشم

ولی تا لحظه ی رفتن یه عالم عاشقت میشم....

دکتر گفت که 4 دی باید کورتاژ بشم

فرشته کوچک من رفته بود فرشته نقاش کوچکی که با آمدنش زندگیم را نقاشی کرده بود

چکار باید میکردم

منی که خیلیییییییییی بهش وابسته شده بودم 

منی که سالها انتظار کشیده بودم

چطوری میتونستم یه تیکه از وجودمو از خودم دور کنم

آخرین روزی که نی نی تو دلم بود اینو واسش نوشتم


"سلام نی نی جونم

امروز آخرین روزیه که تو دل منی

چرا رفتی

چرا تنهام گذاشتی

داغونم کردی

چرا پیشم نموندی

عزیز دلم چرا اون قلب خوشگلت از تپیدنش ایستاد

عزیزم خیلی دوست داشتم و دارم

هیچ وقت از یادم نمیری

واسه مادر دعا کن فرشته کوچولوی من

فرشته نقاش کوچکی که با آمدنت زندگیم را نقاشی کرده بودی

بازگرد

بی تو چه کنم

بغض تموم وجودمو گرفته دعا کن دووم بیارم

داغون داغونم

خدا جون کمکم کن صبر صبر صبر

باز هم انتظار و صبر دو کلمه ای که مدتهاست باهاشون مانوسم

چه زود گذشت دوران شیرین مادر بودن

مادر هنوز چشم به راهته"


سه دی رفتم بیمارستان به مامانم گفتم که لازم نیست پیشم بمونی با اصرار فرستادمش خونه می خواستم تنها باشم و تا خود صبح گریه کنم

آخرین ساعتایی بود که من و نینیم با هم بودیم و فرداش یه تیکه از وجودم دیگه با من نبود

تا خود صبح با نینبم حرف زدم و باهاش خداحافظی کردم

ساعت 5 صبح پرستار اومد دو تا قرص واسم گذاشت گفت از تخت پایین نیا الان دردات شروع میشه و پریود میشی

وااااااااای دیگه چیزی نمونده بود نی نیه دو میلیمتریه من که دیگه یک سانت شده بود از پیشم بره

رفتم اتاق عمل و یه تیکه از وجودمو جا گذاشتمو اومدم

کاش بهم داده بودنش تا  خاکش میکردم

من بچمو از دست داده بودم حتی اگه اگه یک سانت بود بازم بچم بود چرا کسی اینو نمیفهمید

و حالا باز هم منتظرم یک سال گذشت اما نینیه من برنگشت



دلم برای کسی تنگ است که گمان می کردم می ماند و به تنهاییم پایان می دهد . آمد و رفت و به زندگی ام پایان داد .





گدای همیشگی


سلام خدا جون

منم همون گدای همیشگیت

این بار اومدم باچشمانی پر از اشک و قلبی پاره پاره

خدا جون پس کی این انتظار من سر میاد